به خانه دانش آموزان بندر خوش آمدید
تو بهترین گوسفند این گله هستی...
این جمله را همیشه چوپان گله به من می گفت همان زمانی که در چشم هایم زل می زد .
من هم همیشه وقتی این گونه به چشم هایم زل می زد نشخوار می کردم و به چشم هایش نگاه می کردم ...
چوپان ما قد بلندی داشت ... همیشه لباس پشمینه ای به تن می کرد ماردم می گفت که لباسش از پوست تن برادرم است که پایش لای سنگ پارسال شکست
چوپان هم تنبیه اش کرد و به جرم شکستن پایش پوستش را از تنش کنده است
نمی دانم هدفش از این کار چیست؟ دائما چوبش را در کنار گله می چرخاند و دائم "هی،هی" می گوید
ما هم هی به سمت راست و چپ می رویم ولی باز راضی نمی شود و باز هی هی می گوید
نمی دانم چرا دقیق نمی گوید باید به کدام مسیر برویم و دائم هی هی می گوید
و اصلا نمی دانم چرا همه از هی هی گفتن او تبعیت می کنند وبه اون سو آن سو می روند
و اصلا چرا چوپان باید باشد ؟
مادرم علف می خورد و می گوید که اگر چوپان نباشد گرگ ها ما را می خورند
ولی منظورش را نفهیمدم چرا که اگر گرگ ها هم نباشد و ما را نخورند چوپان ها ما را می خورند ...
هر وقت که رو به او می کنم که گرگ ها و انسان ها فرقشان یکی است می گوید :
گرگ ها همه را لت و پار می کنند و شاید حتی کسی را نخورند ولی همه را می کشند
پدرم علف می خورد و می گوید باید بدانی فرزندم که همیشه باید کسی قربانی شود .. آنها از ما حفاظت می کنند به ما جا و غذا و آب می دهند ما هم چیزی نداریم به آنها بدهیم جز کمی پشم و کمی شیر و کمی گوشت
اینجا همه با هم فامیل هستیم همه حتی گاهی فکر میکنم چوپان هم از ماست
عمه ام علف می خورد و می گوید که در گله متولد شده و ماردش هم در گله بوده ومادر ماردش هم در گله بوده
نمی دانم همه در گله هستیم و هم نیستیم
چوپان دوباره به چشمهای من زل زده است اینبار نی اش را برداشته و می نوازد دوست دارم هر وقت می نوازد همه ارام می شوند و همه بیشتر می خورند نمی دانم چرا همش ما باید بخوریم در اخور هم کمی غله هست برای خوردن علف های اینجا هم خشک است فرقی نمی کند
ما همیش می خوریم و می نوشیم و به هیچ چیزی فکر نمی کنیم .. چوپان به فرزندش که تازه به گله آمده است می گوید که باید مارا همیشه عصر به اخور برگرداند و نگذارد که زیاد بچریم چرا که می گوید اگر زیاد باشیم ما آنقدر می خوریم که می میریم
ولی باز هم نفهمیدم همه دوست دارند که ما را بکشند علف ها می خواهند ما آنقدر بخوریمشان تا بمیریم .. ما آنقدر علف می خوریم که خود را بکشیم
چوپان ما را می چراند تا بعدا ما را بخورد
گرگ ها حمله می کنند و ما را می خورند
من باز هم نشخوار می کنم و به چشمهای چوپان زل می زنم و او باز می گوید که من بهترین گوسفند گله هستم .
Design By : خانم معلم بندري |